بسمه تعالی
با سلام خدمت شما عزیزان

می بینید چه خدای مهربانی داریم؟؟؟

میدانید چه شده است؟

در روز ازل به او گفتم : من هیچی نیستم من را از هیچی رها کن او گفت: چی داری که در عوضش به من بدهی؟ گفتم :هیچی   ... گفت: من تو را به فضل و کرمم از هیچی رها میکنم 

بعد به او گفتم : خدایا ...  حالا که من رو از هیچی رها کردی من را چوب و درخت و حیوان قرار نده.... من رو انسان بیافرین ... او گفت: چی داری در عوض به من بدهی؟؟ ... گفتم: هیچی ندارم... اون گفت: من تو را به فضل و کرمم انسان میافرینم

بعد گفتم : خدایا ...تو که من رو انسان آفریدی ... پس من را سالم بیافرین.. گفت: چی داری که در عوضش به من بدهی... گفتم : هیچی ... گفت من تو را به فضل و کرمم سالم میافرینم

بعد گفتم : خدایا .. حالا که من را سالم آفریدی من را راهنمایی هم بکن تا به سوی تو بیایم...  گفت: این خیلی بزرگ است چی داری که در مقابلش به من بدهی؟؟؟ گفتم : هیچی... گفت: ای بنده من همین که از من خواستی کافی است... من تو را به سوی خودم راهنمای می کنم.. همه چیز را برای تو فراهم میکنم ... پیامبر و کتاب برایت میفرستم... راه را نشانت میدهم... لغزشهایت را خواهم بخشید... نا شکریهایت را نخواهم شنید.... گناهانت را دسته دسته خواهم بخشید....عبادتهای ناچیزت را قبول خواهم کرد

گفتم : خدایا ... من کجا نا شکری خواهم کرد؟؟؟ آیا امکان دارد که من در دنیا نافرمانی کنم ؟؟ من بدون شک تو را خواهم پرستید که تویی خدای من

حال من اینجا هستم .. آن گفت و گوی روز ازل را فراموش کرده ام.. گفتم : خداوندا چرا به فکر من نیستی ؟؟؟ مگر چه کرده ام که مرا فراموش کرده ای؟؟؟ چرا از نعمتهایت به من نمی دهی؟؟؟ چرا مرا راهنمایی نمیکنی؟؟؟ ای خدا من چرا باید تو را بپرستم؟؟؟؟

و خدای عزیز صبورانه گوش میکند... آن عزیز قول خود را به یاد دارد..اما من...... حتی در این حالت هم آن عزیز به فرشته هایش میگوید: صبر داشته باشید.. بنده ام قدری فراموش کار است ...صبر کنید  او توبه خواهد کرد... من نعمتهایم را همچنان بر او خواهم بخشید...

عزیزان... خداوند همچنان صبور است... همچنان او خدای ماست.


*به امید آنکه همه مامعشوق شایسته ای برای آن عاشق عزیز باشیم*